رمان روزهای سپید و سیاه جاوا،اندروید،pdf،ایفون
رمان روزهای سپید و سیاه جاوا،اندروید،pdf،ایفون
اخرین پنجره ها را بستم و روی مبل استیل بنفش رنگ نشستم .سیمین آباژور شیشه ای پایه بلند را در جای مشخص شده گذاشت و گفت :آخیش بلاخره این پروژه هم تموم شد. سیمین از بچه های دانشگاه بود که بعد از دانشگاه ارتباط بین ما کاملا قطع شده بود تا اینکه با کمک آرام برای آزمون استخدام به این شرکت آمدم و بعد از استخدام شدن با سیمین همکار شدم ,من و سیمین در بخش طراحی دکور اسیون داخلی شرکت کار میکنیم میتوان گفت الان پنج ماهی هست که با سیمین روی پروژه های مشترک کار میکنم باران غم...
ادامه مطلبما را در سایت باران غم دنبال می کنید
برچسب : رمان روزهای سپید و سیاه,رمان روزهای سپید, نویسنده : 8berangehmahb بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 19:00